عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام.خوشحالم که به وبلاگ من سرزدید..

آمار مطالب

:: کل مطالب : 103
:: کل نظرات : 114

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 16
:: باردید دیروز : 121
:: بازدید هفته : 16
:: بازدید ماه : 181
:: بازدید سال : 1341
:: بازدید کلی : 54467

RSS

Powered By
loxblog.Com

درباره سلامتی جسمی روانی و اجتماعی زنان

درد دل های یک زن
شنبه 17 ارديبهشت 1387 ساعت 11:58 | بازدید : 465 | نوشته ‌شده به دست زویا | ( نظرات )

..اولین بارقه های های فمینیسم  من  در سن کودکی زده شد وقتی دیدم که  مادربزرگم پسرهای فامیل را ... طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دور حیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه  بسیج می شوند تا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی خبرم بکشند و مدام  گوشزد کنند که درست بنشین. ذهن پنج ساله ی من نفهمید ( هنوز هم نمی فهمد) که  چرا آن چیزی که وسط پای پسر عمه ام است باید با لفظ طلا آراسته شود و حتی گاهی با الفاظ ( ...تو بخورم) خورده شود ولی  آن چه من دارم مایه ی شرمساری است و باید پوشانده شود. ذهن پنج ساله ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آنها باید راحت ته کوچه دوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات و یواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.او هرگز نفهمید چرا  وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه ی سرکش در سینه هایم رویید باید آن را زیر مقنعه ی چانه دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی های بدنم را از چشم هابپوشانم. ذهن من هرگز نفهمید چرا هرچه مربوط به زنانگی من  است زشت و پنهانی وگناه آلود است و هرچه  مربوط به مردانگی پسر هاست قابل افتخار و  ستودنی و حتی به روایتی خوردنی است..



:: برچسب‌ها: حقوق زنان , فمینیست , جامعه , خیانت , سنگسار , ,
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
:: ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد